دانندۀ راه چاره و علاج، آنکه راه علاج دردی یا اصلاح امری را بداند، چارهشناس، برای مثال بسا چاره دانا به سختی بمرد / که بیچاره گوی سلامت ببرد (سعدی۱ - ۱۴۰)
دانندۀ راه چاره و علاج، آنکه راه علاج دردی یا اصلاح امری را بداند، چارهشناس، برای مِثال بسا چاره دانا به سختی بمرد / که بیچاره گوی سلامت ببرد (سعدی۱ - ۱۴۰)
جایی که در آن جامه های دوخته و نادوخته را نگه داری می کردند، رخت خانه، انبار البسه، برای مثال پشمینه پوش خرقۀ سالوس تا نسوخت / از جامه خانۀ کرمت خلعتی نیافت (کمال خجندی - لغتنامه - جامه خانه)
جایی که در آن جامه های دوخته و نادوخته را نگه داری می کردند، رخت خانه، انبار البسه، برای مِثال پشمینه پوش خرقۀ سالوس تا نسوخت / از جامه خانۀ کرمت خلعتی نیافت (کمال خجندی - لغتنامه - جامه خانه)
گوشه ای در دستگاه های شور، همایون و افشاری. گویند از ساخته های نکیسا بوده و آن را چنان می نواخته که حضار از شور و هیجان جامه بر تن می دراندند، برای مثال مطرب، به نوایی ره ما بی خبران زن / ما جامه درانیم ره جامه دران زن (عبدالسلام پیامی - لغتنامه - جامه دران)، در حال جامه دریدن در هنگام سوگواری، شوروهیجان و امثال آن، برای مثال خلق چندان جمع شد بر گور او / موکنان جامه دران در شور او (مولوی - ۶۱)
گوشه ای در دستگاه های شور، همایون و افشاری. گویند از ساخته های نکیسا بوده و آن را چنان می نواخته که حضار از شور و هیجان جامه بر تن می دراندند، برای مِثال مطرب، به نوایی ره ما بی خبران زن / ما جامه درانیم ره جامه دران زن (عبدالسلام پیامی - لغتنامه - جامه دران)، در حال جامه دریدن در هنگام سوگواری، شوروهیجان و امثال آن، برای مِثال خلق چندان جمع شد بر گور او / موکنان جامه دران در شور او (مولوی - ۶۱)
کارگری که در حمام های عمومی لباس های مردم را حفظ می کند، مامور و نگهبان جامه خانه، کسی که انبار البسه به او سپرده می شده، نوکر یا خدمتکاری که وظیفۀ او نگه داری جامه های آقا یا خانم است
کارگری که در حمام های عمومی لباس های مردم را حفظ می کند، مامور و نگهبان جامه خانه، کسی که انبار البسه به او سپرده می شده، نوکر یا خدمتکاری که وظیفۀ او نگه داری جامه های آقا یا خانم است